در طول تاريخ جوامع و ملتهاي بسياري پديدآمده و نابود شده اند. جوامع همانند انسانها زندگي و مرگ را تجربه مي كنند و مانند آنها كودكي و نوجواني و جواني و پيري دارند.جوامع نيز مانند انسانها داراي تفاوتهايي از نظر اندازه زندگي و بقا مي باشند، اين گونه كه برخي هنوز متولد نشده مي ميرند و برخي تنها كودكي و يا نوجواني را تجربه مي كنند و برخي ساليان و سده ها بلكه هزاره ها باقي مي مانند. گاهي بيمار مي شوند و گاهي ديگر از مرگ حتمي و قطعي نجات مي يابند. در همين چندسال گذشته ملتهايي را ديديم كه جوامع اي پديد آمده و در مدتي كوتاهي نابود هستند و امت هايي هنوز كودكي و نوجواني را تجربه نكرده راه نيستي و نابودي را پيموده اند.
پرسش اين مطلب آن است كه چرا جامعه به تباهي مي رود و از هم مي پاشد؟ قرآن كريم به عنوان كتاب الهي چه تحليلي از اين وضعيت ارائه مي دهد و خداوند آفريدگار و پروردگار هستي و انسان و جوامع چه علل و عواملي را براي نابودي جوامع مطرح مي سازد تا جامعه ما نيز براي حفظ وبقاي خود از آنها پرهيزكرده و به سوي علل و عوامل نابودكننده گام بر ندارد. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
شكل گيري امت ها و جوامع
هرچند كه بسياري از جامعه شناسان و انديشمندان علوم انساني از جمله فيلسوفان بر اين باورند كه شكل گيري جوامع به سبب نيازهاي طبيعي و گرايش ذاتي بشر است و انسان به هر علت دروني و بيروني گرايش طبيعي به اجتماع دارد و حتي برخي براين باورند كه انسان موجودي مدني بالطبع مي باشد؛ ولي نمي توان از اين نكته غافل ماند كه هرجامعه اي به سبب پاسخگويي به برخي از نيازها و يا اهداف خاص شكل مي گيرد. از اين روست كه گرايش به استخدام در برخي از انديشمندان براي تبيين و توجيه فلسفه و علت اصلي ايجاد و پديداري جوامع قوت گرفته است؛ زيرا در اين تبيين و تحليل به علت و فلسفه ايجاد گروه ها و طبقات و اقشار و ديگر ابعاد ايجادي جوامع پاسخ درخور و مناسبي داده شده است. انسان هرچند مدني باشد ولي با نگاهي به شكل و ابعاد و نيز اهداف گروهها و جوامع مي توان دريافت كه نوعي استخدام در تحقق آنها نقش مهم و بنيادين بازي مي كند. به اين معنا كه جوامع و گروهها هماره براي تحقق بخشي به نوعي نياز و پاسخگويي به برخي از پرسش ها و اهداف و مقاصدي پديد مي آيد كه امكان پاسخ گويي به آنها در بيرون گروه و يا جامعه نيست. از اين روست كه هر جامعه اي با اهداف و مقاصد خاص شكل مي گيرد.
به نظر مي رسد كه در تشكيل هرجامعه اي اهداف و مقاصد عمومي و خصوصي دخالت دارد. به اين معنا كه همه جوامع داراي اهدافي مشترك و عمومي هستند كه از جمله اهداف اصلي مي توان به دستيابي به قدرت، ظرفيت و توان بالايي اشاره كرد كه بتوان با آن به نيازهايي پاسخ داد كه در بيرون از جامعه ناشدني و غيرممكن و يا بسيار سخت شدني مي باشد.
تحليل قرآن آن است كه جوامع از نظر اهداف و فلسفه ايجادي به دو رشته اصلي دسته بندي و بخش مي شوند. دسته اي از جوامع كه از آن به قري و آبادي و عبادت هايي همانند آن ياد مي كند، جوامع اي است تنها داراي اهداف عمومي هستند و عنصر تشكيل دهنده آن، پاسخ گويي به نيازهاي عمومي مي باشد. از اين روست كه با همه هماهنگي ها و سازگاريي ها و همراهي ها از چيزي رنج مي برد و از درون دچار نوعي واگرايي مي باشد. اين گونه است كه چنين جوامعي بسيار شكننده و آسيب پذير مي باشند و عامل پيونددهنده ميان افراد جامعه بسيار سست مي باشد. از اين روست كه به سادگي به سبب برخي از تضادها در منافع و سود از هم مي پاشد. اين جوامع را مي توان به جوامع همسو ياد كرد كه در آن نوعي پيونددهنده مصنوعي وجود دارد كه هر آن ممكن است قدرت پيونددهندگي خود را از دست بدهد و موجب شود تا همسودي به همزياني تبديل گردد و به جاي همگرايي، واگراي بنشيند.
در حقيقت جامعه اي كه بر پايه سود و منافع پديدار مي شود و اهداف بسيار ساده و ابتدايي افراد آن را به سوي هم مي كشاند و در كنار هم قرار مي دهد همانند نوعي همسفري و همراهي اجباري است كه بيش از آن كه شخص همراهان خويش را انتخاب كنند اين جبر اجتماعي زمانه است كه آنان را در كنار هم مانند مسافران يك كشتي و يا اتوبوس قرار داده است. اين مسافران كشتي هر زماني كه احساس خطر جمعي مي كنند به سوي هم كشيده مي شوند و هر زماني كه خطر از ميان مي رود و دشمن مشتركي باقي نمي ماند به جان هم مي افتند و هر يك به سوي منافع و سود خويش مي رود و كم توجهي به قانون در آنان تشديد مي شود.
به سخن ديگر، چنين جامعه اي زماني گرايش به همراهي و همسويي در افراد آن تقويت مي شود كه منافع مشترك و سود جمعي بر سود فردي چيره باشد و يا احتمال خطر جمعي داده شود. از اين رو قوانين و يا مراعات آن تا زماني است كه سود مشترك را تضمين كند و يا از خطر عمومي و مشتركي حفظ كند. اما هرگاه احساس كنند كه قوانين مي تواند ناديده گرفته شود بي آن كه خطري جدي پديد آيد به دور زدن قوانين و ناديده گرفتن آن اقدام مي كنند.
بيش ترين نوع شكل گيري اين جوامع براساس خون و نژاد و حسب و نسبت است. به اين معنا كه هسته نخست اين جوامع را مي بايست در قوم و خويشي جست وجو كرد. از اين روست كه اساس و بنياد چنين جوامع اي را مي بايست قوم و قبيله دانست و ملت و جامعه اي نژادي ناميد. همگرايي در آن براساس خون و نژاد است و انتخاب و اختيار كم تر در تحقق چنين جوامع اي نقش ايفا مي كند. هر فردي به سبب جبر تاريخي ناچار است كه با قوم و خويش خود زيست و همراهي كند و در كشتي خانوادگي بزرگي كه از آن به قوم، عشيره، قبيله و نژاد گفته مي شود به سر برد و با آنان به هر جايي كه كشتي نژاد مي رود برود.
دسته دوم از جوامع هر چند كه با دسته نخست مشتركات و همانندي هايي دارند ولي عنصر اصلي همگرايي در آن عنصر دروني و بيرون از سود و زيان هاي عادي و معمولي است. در اين نوع از جوامع، جامعه براي دست يابي به اهداف بلند و والا شكل مي گيرد. از همان آغاز سود و زيان معمولي و عادي به عنوان اصل نخست و هسته اصلي همگرايي آنان مطرح نمي باشد. افراد اين جامعه بيش از آن از قوم و قبيله و نژاد تشكيل شوند از افراد و اشخاص مختلف اقوام و قبايل و نژادها گرد مي آيند؛ زيرا در اين نوع از جوامع انتخاب نقش اساسي را ايفا مي كند؛ چنان كه هسته اصلي تأليف كننده ميان اين افراد كه جامعه را پديد مي آورند، نوعي تفكر و انديشه آرماني است. از اين روست كه جامعه اي اين چنين پيش از آن كه به سود و زيان هاي خويشي و خويشاوندي بنگرند به سود و زيان هاي مرتبط با انديشه و آرمان ها توجه دارند.
قرآن از اين گونه جوامع كه از نژادها و اقوام و قبايل مختلف براساس آرمان ها و اهداف خاص پديد مي آيد به عنوان امت ياد مي كند. در امت ها همگرايي براساس خون و نژاد نيست و جبر تاريخي كم تر در همگرايي و همراهي افراد دخالت مي كند، بلكه عنصر اهداف و آرمان هايي كه از آن به عنوان انديشه سياسي و اجتماعي ياد مي كنند موجب مي شود كه اشخاص و افراد از قبايل و نژادها در كنار هم گرد آيند.
اين گونه است كه در امت ها مي تواند دوبرادر خوني را ديد كه در يك امت مقابل هم قرار مي گيرند درحالي كه دو نژاد مختلف و به ظاهر متقابل در كنار هم مي مانند براي هدف مشترك تلاش مي كنند و حتي عنصر ايثار و ازخودگذشتگي نسبت به يكديگر بسيار قوي تر از برادري خوني است. از اين روست كه در تبيين قرآن از امت ظاهر مي شود كه افراد آن به سبب عنصر عدالت خواهي كه به عنوان يكي از عناصر محوري تشكيل امت مي باشد مورد توجه قرار مي گيرد و شخص براي دست يابي به آن حتي نسبت به خويشان خود سخت گيري كرده و به مخالفت با آنان مي پردازد.
بنابراين در تحليل قرآني ما با دو دسته متفاوت با مشخصه ها و ويژگي هاي خاصي از جوامع روبه رو هستيم. جامعه اي كه از آن به جوامع قومي تعبير مي شود و جوامعي كه از آن به امت ياد مي گردد. امت ها جوامعي بسيار متمدن و قانونمندي هستند كه عنصر تشكيل دهنده آن انديشه هاي آرماني خاصي و اهداف بلند و والايي است كه نژادها و اقوام مختلف را در كنار هم قرار مي دهد و پيوند ميان افراد را از درون و به شكل همراهي و همدلي چنان افزايش مي دهد كه عنصر برادري خوني در برابر عنصر برادري ايماني و قلبي كم مي آورد. از اين روست كه بارها و بارها ديده مي شود كه در جوامع قومي دو برابر خوني در برابر هم تنها براي منافع شخصي قرار مي گيرند و به كل جامعه آسيب مي رسانند و حاضر نمي شوند در برابر منافع شخصي كوتاه بيايند با آن كه ناظر نابودي ملت و جامعه به سبب همين خواهش ها و خواسته هاي فردي وشخصي مي باشند.
اين درحالي است كه دو برابر ايماني و عقيدتي كه در امت گردهم آمده اند به سبب منافع ملي نه تنها از منافع شخصي خود مي گذرند بلكه با ايثارگري و جان فشاني مي كوشند تا اهداف و مقاصد امت تحقق يابد. از اين روست كه منافع ملي و عمومي هماره بر منافع شخصي و قومي و قبيله اي مقدم مي شود و در بسياري از موارد نيز منافع شخصي و قومي فداي منافع عمومي و جمعي مي گردد.
از خصوصيات و ويژگي هاي امت آن است كه همواره جامعه و امت از اصالت بيشتر از فرد برخوردار مي باشد و در هنگام تزاحم و تضاد منافع شخصي و جمعي، منافع جمعي مقدم مي شود و شخص حتي از جان و مال خويش براي حفظ منافع عمومي چشم پوشي مي كند.
به هرحال، امت برخلاف قوم گروه هايي از اقوام و قبايل مختلف با نژادهاي گوناگوني هستند كه به اختيار خويش وبراي هدف مشترك و مقصد يگانه اي گردآمده باشند؛ اما قوم به گروه هاي خوني و نژادي گفته مي شود كه به غير اختيار براساس منافع مشترك و همسو در كنار هم قرار گرفته اند.
هر دو نوع از اجتماعات بشري چه به اختيار ايجاد شده و يا به غير اختيار با هم باشند به سبب و عوامل دروني وبيروني مرگ و بيماري را همانند زندگي و شكوفايي و رشد تجربه مي كنند. از اين روست كه در آيات قرآني از اجل امت ها سخن به ميان آمده است و براي امت ها همان قوانيني را مطرح مي سازد كه به عنوان سنت الهي براي يكايك افراد انساني بيان مي كند.
به نظر مي رسد كه امت ها و جوامع داراي يك مرگ طبيعي و مرگ غيرطبيعي هستند. بنابراين مي بايست گفت كه جوامع و امت ها نيز همانند انسان ها داراي اجل مسمي و اجل معلق مي باشند.
برخي از امت ها و جوامع همانند انسان هايي كه قتلي را انجام داده اند مجازات شده و به دار آويخته شده و از ميان مي روند. اين همان چيزي است كه از آن كيفر و مجازات امت ها ياد مي شود. البته قرآن گزارش مي-كند كه برخي از امت ها و جوامع به سبب آن كه درآخرين لحظه ها تغيير مسير داده و راه درست را طي كرده اند از مجازات رسته و مدتي ديگر به زندگي ادامه داده اند. ازجمله اين جوامع مي توان به جامعه حضرت يونس (ع) اشاره كرد كه به سبب انتخاب دست و هنگامه بحران توانستند مسير تاريخ را تغيير دهند و مدتي ديگر زندگي كنند.
خداوند در آياتي چون 13 سوره يونس و 42 و 44 سوره انعام و 74 و 98 سوره مريم به سنت الهي درنابودي امت ها و جوامع اشاره مي كند و مي فرمايد كه بسياري از امت ها و جوامع پيشين را به سبب و علتي هلاك كرده و كيفر سختي داده است؛ زيرا درمسيري گام برداشتند كه آنان را از كمال انساني و كمالات هستي دور مي ساخت.
البته در آيه 70 سوره توبه و نيز 13 سوره يونس و آيات ديگر تبيين مي كند كه هماره نابودي امت ها و جوامع پس از اتمام حجت از طريق رسولان الهي بوده است. اين بدان معناست كه هماره گروه هايي از انسان هاي هدايت يافته درجوامع وجود داشته اند كه آنان را از انتخاب نادرست باز مي داشتند و به آنان هشدارهاي لازم وكافي را مي دادند تا درمسير كمالي حركت كنند و گام به سوي تباهي و نابودي برندارند.
آياتي چون آيه 44 سوره فاطر و 21 و 22سوره غافر تبيين و تحليل مي كند كه علت زوال و نابودي جوامع و امت ها به دليل ضعف و سستي و يا فقر امكانات و دوري از ثروت و نعمت نبوده است؛زيرا بسياري از مردمان بر اين باورند كه اگرامت و جامعه اي از توان و قدرت نظامي بالا برخوردار باشد و يا از ثروت و نعمت رفاهي عالي و زياد سودبرد، دچار نابودي و نيستي نمي گردد. اين درحالي است كه نه تنها خداوندگزارش مي كند كه دولت ها و ملت هاي بسيار درعين قدرت و ثروت و رفاه و آسايش نابود شده اند بلكه در همين سال هاي اخير به چشم ديده ايم كه بسياري از جوامع و دولت ها با همه امكانات مادي و قدرت و ثروت نتوانستند باقي و برقرار بمانند و دست اجل آنان را به سوي نيستي كشاند.
بنابر اين نمي توان درتحليل علت نابودي امت ها و جوامع روي فقدان ثروت و قدرت تكيه كرد؛ زيرا اگر قدرت و ثروت موجب شكوفايي جامعه و امتي مي شود ولي دليلي براي بقاي آن نيست. از اين روست كه آيه 9 سوره روم و 21و 22 سوره غافر و آيات ديگر تبيين مي كند كه امت هاي نيرومند و قوي بسياري در طول تاريخ به سبب علل و عوامل ديگري نابود شده اند كه مي بايست امت ها و جوامع موجود كنوني با شناسايي و معرفي آن علل و عوامل خود را از گزند آفات و آسيب هاي زمانه حفظ كنند؛ زيرا از نظر خداوندگار هستي و پروردگار آن، كيفر امت ها و جوامع، داراي سنت ها و قانون مشخصي در نظام الهي مي باشد كه شناسايي و بهره مندي از آن مي تواند بسيار براي بقا و حفظ امتي كمك كند.
به سخن ديگر، جوامع و امت ها براساس قوانين و سنت هاي مشخصي ايجاد مي شوند و باقي مي مانند چنان كه قوانين و سنت هاي خاصي وجود دارد كه عامل نابودي آن مي شود.
بنابراين شناسايي و به كارگيري اين سنت ها و قوانين مي تواند براي حفظ و نگه داري جامعه و امتي از مصيبت ها و گرفتاري ها بسيار مفيد و سازنده باشد. (آل عمران آيه 137 و نيز انفال آيه 38 و كهف آيه 55 و احزاب آيه 62 و آيات ديگر)
بي گمان بنياد هستي و جوامع انساني به عنوان بخشي از اين هستي برعدالت و قسط است. از اين روست كه آموزه هاي قرآني بر عدالت و امور مرتبط به آن چون اعتدال و ميانه روي و اقتصاد و تعديل و قسط تاكيد كرده و حتي به عنوان فلسفه وجودي و انگيزه اصلي بعثت پيامبران و ارسال كتب و قدرت و شمشير از سوي خداوند مطرح شده است.(حديد آيه 25)
بنابراين هرگونه گام و حركتي به سوي بي عدالتي و مخالفت با قسط به معنا و مفهوم افساد تلقي و معنا مي شود و بنياد هستي و جوامع را با خطر مواجه مي سازد. از اين روست كه خداوند در تحليل علل و عوامل موثر در كيفر و نابودي ملت ها و جوامع به فسادگري امت ها در زمين و خروج از دايره عدالت و قسط اشاره مي كند و در آيه 116 و 117 سوره هود آن را به عنوان عامل مهم هلاكت اقوام و جوامع معرفي مي نمايد.
در همين رابطه ظلم و ستم نسبت به ديگري و يا جوامع و اقوام ديگر (انعام آيات 42تا 45 و توبه آيه 70 و آيات ديگر) طغيان گري و عدم بسندگي به مقدار و حدود خويش و تجاوز به حقوق و حدود ديگري و يا حدود الهي (قصص آيه 58 و طلاق آيات 8 تا 10 و آيات ديگر) از ديگر رفتارها و كردارهاي نابودكننده امت ها و جوامع معرفي مي شود و از مردمان و امت ها خواسته مي شود تا از اين گونه رفتارها و كردارها پرهيز و اجتناب كنند.
گاه شخص و يا گروه هاي اجتماع خود به اين گونه رفتار رو نمي آورند و انجام نمي دهند و در حقيقت خود كساني هستند كه به دور از افساد و ظلم به عدالت و اعتدال گرايش دارند ولي نسبت به ديگر افراد و گروه هاي اجتماعي كه رفتاري ظالمانه و افسادي دارند كاري ندارند و اجازه مي دهند تا آنان به كارهاي زشت و نابه هنجار خويش ادامه دهند. اين گونه رفتار نيز عاملي مهم در نابودي جوامع است؛ زيرا اين بيماري به زودي فراگير مي شود و گروه هاي بيشتري را به سوي خود مي كشد و اين گونه است كه زمينه فساد و تباهي جمعي را فراهم مي آورد. از اين روست كه خداوند ترك امر به معروف و نهي از منكر يعني دعوت ديگران به كارهاي خوب و اعتدالي و عدالتي و يا دعوت به ترك كارهاي زشت و ظلمانه را عاملي مهم در نابودي جوامع برمي شمارد، زيرا چنين سكوت و رفتاري به معناي اجازه رشد و بقا دادن به غده هاي سرطاني است كه جامعه را از درون نابود مي كند. (هود آيات 116و 117)
ترك قوانين و آموزه هاي الهي
ترك قوانين و آموزه هاي الهي كه براي دست يابي به كمال فردي و جمعي مي باشد و گام نهادن در مسير تكذيب و يا انكار آن نيز از ديگر علل و عواملي دانسته شده كه موجب مي شود تا جامعه و امتي از هم فرو پاشد و گرفتار نيستي و نابودي شود. (انفال آيات 52 و 54 و انعام آيات 10 و 11 و نحل آيه 36 و آيات بسيار ديگر) علت اين امر را مي بايست در آن جست كه قوانين الهي چيزي جز راهنما به سوي شكوفايي و رشد فردي و جمعي نمي باشد و ترك و انكار آن به معناي ناديده گرفتن اصول و مباني است كه مي تواند جامعه را حفظ و بقاي آن را تضمين كند.
از ديگر علل و عواملي كه بسيار موثر براي نابودي جوامع دانسته شده است رفاه زدگي است؛ زيرا رفاه زدگي نوعي ظلم و ستم نسبت به خود و ديگران و سوءاستفاده از امكانات و توانمندي هاي بشري است. بسياري از جوامع به سبب آن كه به درستي از نعمت هاي الهي بهره نگرفته و از امكانات سوء استفاده كرده بودند نابود شدند. خداوند در آيه 42 و 44 سوره انعام و 58 سوره قصص و 116 و 117 سوره هود و نيز آيات ديگر تحليل خود را از رفاه زدگي و تاثيرات سوء بر جامعه بيان مي كند و توضيح مي دهد كه چگونه جوامع به سبب همين رفاه زدگي از درون متلاشي و نابود مي شود و مجرمان و فاسقان مديريت جامعه را به دست مي گيرند و آن را از درون به سوي نابودي مي كشانند.
اين ها كلي ترين و اصلي ترين علل و عواملي است كه نابودي جوامع و امت ها را به دنبال دارد. بنابراين لازم است كه هماره براي رهايي از چنين علل و عواملي هوشيار بوده و اجازه ندهيم تا جامعه و امت شيعي در ايران اسلامي دچار اين بيماري ها شود و از درون بپوسد و زمينه كيفر و اجراي سنت هاي الهي براي نابودي آن فراهم آيد.